شهید سید مجتبی عمدار وقتی در ساری به یاد می آورد که انگشتر یادگاری رفیق شهیدش را در آبادان جا گذاشته ، به همسر خود می گوید: می خواهی معجزه ی شهدا را ببینی ؟ همسرش قبول می کند و سید مجتبی شروع به خواندن زیارت عاشورا به نیابت از دوست شهیدش ( صاحب انگشتر ) می کند و خطاب به ایشان می گوید: من تو را می شناسم ، اما کاری کن که خانومم هم به تو اعتقاد پیدا کند. همسر شهید علمدار می گوید: صبح که از خواب بیدار شدم ، دیدم آقا سید مجتبی دارد گریه می کند . رفتم و علت را پرسیدم ، دیدم انگشتری که سید مجتبی آن را در آبادان جا گذاشته ، روی مفاتیح خانه مان است
تاریخ : جمعه 91/2/1 | 2:57 صبح | نویسنده : | نظرات ()